بی خیال

وقتی نخواهی بی خیال باشی

صدایی عجیب می شنوی

از آن دست که هر چند وقت یک بار

که هنوز بزرگ نشده ای

شب را قی میکنی

سبکتر

دقیق میشوی تا ترک را

و آن بنای حیف نان هم در بی خوابی ات سرک می کشد

گفتم یا نگفتم!!

پوست که بیاندازی

سقف را و بالا تر

و سقوط را

شلیک می شوی به جبه!!

از هاشور این دنیا در می زنی

اندکی سرد است به ارزیدن

تا دوتا "کن یو اسپیک انگلیش" بگویی

تا همبرگر آماده شود

سکوت میشود

از آن دست، هر چند وقت یک بار

که یکهو سقوط میکنی در تختت

و ساعت دارد خودش را جر میدهد

.

.

به پاس حضرت استاد (جناب دکتر گنجی) که فر مودند چرا آپ نیستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟